رابطه معماری و روایت، رابطهای متعامل و درونزاست. ما فضای مصنوع را میسازیم، فضای مصنوع، بستر حوادث و دستخوش تغییر میشود...
رابطه معماری و روایت، رابطهای متعامل و درونزاست. ما فضای مصنوع را میسازیم، فضای مصنوع، بستر حوادث و دستخوش تغییر میشود؛ این حوادث روایت میشوند و هر روایت بخشی از مادهخام فضای مصنوع بعدی را فراهم میکند. درواقع هر یک بستری میشود برای تولید و پرورش دیگری و یکی از دل دیگری زاییده میشود. روایت، ارزشی را به معماری میافزاید و معماری تکهای از خود را به روایت وام میدهد تا دوام یابد و این چرخه تا ابد ادامه مییابد.
«انسان در همه فرهنگها برای ارزشگذاری هویت خود از نوعی فرم روایی استفاده میکند. ما داستانسرایان دیرینه هستیم».
«ما دایرهالمعارفهای متحرک معماری هستیم ... نه به خاطر اینکه به آن شکل دادهایم، بلکه به این خاطر که آن را تجربه کردهایم».
نایجل کوتس، معمار انگلیسی و نویسنده کتاب «معماری روایتگر»، در کتاب خود تعریفی از روایت ارائه میکند: «حامل روایت بودن» به این معنی است که یک شیء بهموازات عملکرد خود دارای هستیهای دیگری هم باشد ... کارآیی صرف، نتیجهای جز ملال ندارد.» روایت به این معنا ماندگاری یک بنا را، حتی پس از تخریب کامل تضمین میکند. میدان تقسیم استانبول، دیوار برلین، دروازههای تخریبشده تهران و بسیاری بناها و مکانهای دیگر از این دست هستند که با وجود فقدان کیفیت معمارانه متمایز، بهواسطه روایتهای تاریخی، ارزشی مضاعف یافتهاند و حتی پس از تخریب همچنان در دنیای غیرمادی روایتها حضور دارند. از سوی دیگر معماری هم میتواند مستقل از روایتهای زبانی و تصویری، نقش روایتگر به خود گیرد و راوی شرایط اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی دورهای از تاریخ یا راوی شرایط کاربران فعلی یک بنا باشد. کلیساهای دوره گوتیک، بناهای بتنی بازمانده از دوره سیطره کمونیست بر اتحاد جماهیر شوروی و ساختمانهای فشرده و واحدهای تودرتوی منطقه «هکنام» در هنگکنگ نمونههایی از بیشمار بنا، با ویژگی خودروایتگری هستند.در دهه 60 میلادی، گروهی از معماران وارد عرصه معماری شدند که روایت و روایتگری را موضوع اصلی معماری خود قرار دادند. هرچند اکثر آثار فعالان این دوره در قالب ترسیمهای روی کاغذ یا چیدمانهایی در محیط نمایشگاهی ارائه شدند و در ساختن کالبد برای ایدههای خود موفقیت چندانی کسب نکردند، اما متأثرشوندگان از این جنبش در دهههای بعد (ازجمله دفتر OMA) توانستند نوع جدیدی از تفکر معمارانه را وارد صنعت ساختمانسازی کنند.
در نگاه این گروه با تمرکز بر روایت بهعنوان هسته مرکزی طراحی معماری، نهتنها میتوان به سازماندهی ایدهآل فضا دستیافت، بلکه معماری از قلمرو دغدغههای فرمال و عملکردی و جنگهای سبکی فراتر میرود و بهگونهای از معماری آرمانشهری تبدیل میشود؛ گونهای معماری که در آن برای هر یک از خردهفرهنگها روایتی مستقل تعریف و شهر به بستری برای تجربه روایتهای گوناگون تبدیل میشود.«خانه بیانتها» جزء اولین پروژهها از این دست است که در سال 1959 توسط فردریک کیسلر طراحی شد. کیسلر که بخش عمده زندگی حرفهای خود را صرف طراحی فضاهایی با محوریت مفهوم «زمان» کرده بود، در این پروژه سعی داشت بر پایه نظریههای فروید درباره آزادسازی فکر و ذهن، خانه را از قید دیوارها، سقف و کف رها سازد. او معتقد بود خانه، مانند بدن انسان، محفظهای سهبعدی و پیچیده از همه رؤیاها و ترسهای ماست. این پروژه بهگونهای طراحی شده بود که ساکنان میتوانستند بهآرامی در فضاهای خانه پرسه بزنند و درحالیکه از اتاقی وارد اتاق دیگر میشوند، افکار خود را تغییر دهند. پروژه خانه بیانتها هرگز ساخته نشد، اما یک نمونه از ماکت آن به سال 1959 در موزه هنر مدرن نیویورک به نمایش درآمد.
پس از سیزده سال، در دهه 70 میلادی و اندکی پس از ذوقزدگی اروپا در پی وفقدادن خود با فرهنگ آمریکایی (دهه 50 میلادی) یک معمار - طراح ایتالیایی پروژهای مشابه را کلید زد...